چشم به راه فردایی روشن . . . !

چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم، خانه اش ویران باد .

چشم به راه فردایی روشن . . . !

چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم، خانه اش ویران باد .

چه لطیف است حس آغازی دوباره ........... !!!!!

الو خدا؟ ... الو ...  ... الو...  سلام

  کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

  مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

? پس چرا کسی جواب نمیده؟

  یهو یه صدای مهربون! مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟

  خدا هست؟ .. باهاش قرار داشتم... قول داده امشب جوابمو بده

. بگو من میشنوم 

... کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم 

. هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم

?? صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

  دوستت داره . مگه  باشه? فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟   بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا ... باهام حرف بزنه گریه میکنما; بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

   بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا

  ...چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه   نکنه  میگم . مگه مگه شه آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من. میکنه   چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.

  کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است 

  بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی

 کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رف

سلامی 2باره..............!!!! خیلی مختصر و مفید......!!!!
نظرات 20 + ارسال نظر
ساناز پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:18 ب.ظ http://alone111.blogsky.com

آپ قشنگی بود

ساناز جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:28 ق.ظ http://alone111.blogsky.com

سلام
خوبی؟
من دوماه نکه نباشم اما خوب خیلی دیر میومدم نت البته هنوزم دیر میام نت
ماشاا... این درسا که نمی ذارن آدم یه نفس راحت بکشه!!!!
تو چی شده بودی؟
خیلی وقت بود ازت خبری تبود

رضا جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:38 ب.ظ http://arezoye-marg.blogsky.com

منم درس مرس پدیمو در آورده

وییییییییییی

رضا جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:39 ب.ظ http://arezoye-marg.blogsky.com



هُی ساناز خانوم
الان درس نداری؟؟؟

رضا جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ب.ظ http://arezoye-marg.blogsky.com

ساناز شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:49 ب.ظ http://alone111.blogsky.com

رضا جان فکر می کنی میشه من یه روز درس نداشته باشم

فرید خوشحالم که حالت خوب شده

پروانه دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ب.ظ http://del.blogsky.com

فرید جان سلام
وبلاگ جالبی داری یه سری از مطالب قبلیهات رو خوندم
خوشحالم که حالت خوب شده و به وبلاگت برگشتی
چه جالبه که آقای حجازی هم اسم دبیر شیمی شماست !!!من خیلی دوسش داشتم نحوه تدریسش عالی بود کنکور ۵۵ درصد زدم شیمی رو ....خداییش خیلی زحمت میکشید ....فکر کنم حجازی شما هم از همون نسل حجازی ما باشه
تو هم موفق و موید باشی.....

دختری با دامن حریر سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:23 ق.ظ http://www.patty.blogsky.com

سلام.خوبی؟
یلدات مبارک!!!
آپ خیلی زیبایی بود.به منم سر بزن.ضرر نداره
مرسی

پروانه سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 ق.ظ http://del.blogsky.com

نه من ایلام هستم اتفاقا پروفایلت رو نگاه کردم فکر کردم شما هم ایلام هستی و همشهری که دبیر شیمیتون حجازیه ولی نوشته بودی مشهد !!!
موفق باشی ...

ساناز جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ق.ظ http://alone111.blogsky.com

سلام فرید
من آپ کردم بدو بیا منتظرم

دختری با دامن حریر جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

سلام.مرسی! تو خوبی؟
مرسی بازم.نظر لطفته!!!وبلاگ تو هم خیلی زیباست!!!!!
باشه.خوشحال میشم که بیای!!!
منتظرم.
فعلا

دختری با دامن حریر شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:06 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

سلام فرید.خوبی؟!
مرسی که بهم سر بزنی
مرسی.منم تسلیت میگم.
خوب کاری کردی.زیاد بیا پیشم!!!!
مگه تو چندمی؟!
نگو درس.بگو آدم کش!!!!!!
تو هم موفقق باشی با درسسسات
مرسی

دختری با دامن حریر شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:01 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

سلام فرید!من نفهمیدم تو خوبی یا نه؟!؟
من اولم!!! بله.اهل تهران.
تو چی؟

ساناز شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:32 ب.ظ http://alone111.blogsky.com

شلام فرید خوفی؟؟
نه عزیزم اون به من خیانت نکرده اون بهتر از این حرفاس که بخواد نامردی کنه یه چیزی بود حل شد!!
توهم ماجرایی داریا؟!!!
جواب دوتا چیز باید بهم بدی
۱-چی شده بودی که چند وقت نبودی؟
۲-این معشوقی که به عشقش خیانت کرده چه خیانتی کرده که تورو این جوری شکسته کرده؟؟؟

دختری با دامن حریر یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:12 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

سلام فرید.خوبی؟
ببینم ایشاا... سال دیگه همین موقعه ها میخوای آپ کنی؟
من آپم.بدو بیا آقای عاشق!!!

ساناز پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:47 ق.ظ http://alone111.blogsky.com

آپ کردم عزیزم
بدو بیا

طیبه پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ب.ظ http://tanhagad.blogfa.com

سلام فرید چطوری؟ خوبی؟ چه خبر؟ واقعا متاسفم که بی خبرت گذاشتم پسر عموم بهت گفت که چی شده؟
بیا به من سر بزن خوشحال میشم تا بعد دوست خوبم

ساناز شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:07 ب.ظ http://alone111.blogsky.com

نظره جالبی بود
شاید اما اون کس هم می تونه برای من همین کارو کنهعشقی که دو طرفه نیست قشنگ نیست

امین چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ق.ظ http://biolympiad.bloghaa.com

سلام فرید، قالبت خیلی جالبه!!!
آدرس وبلاگمو عوض کردم : biolympiad.bloghaa.com

رها چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:27 ب.ظ http://ghalbesadeyeman.oersianblog.ir

در حضور خارها هم میشود یک یاس بود..در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها....شیشه های مات یک متروکه را الماس بود.
دست در دست پرنده،بال در بال..نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود
کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود....هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد