دیروز میخواستم عاشقت باشم
تو نخواستی، گفتی که مانعم
و امروز من فقط به یک دوستی ساده، قانعم
دیروز می خواستم در سایه ات باشم
تو نخواستی و من امروز
به احداث یک دیوار نازک همسایگی، راضی ام
دیروز میخواستم همسفرم باشی
تو نخواستی و من امروز
با دعائی برای بدرقهی راه تو دلخوشم . . .
راستی!! کوله باری که پر از خستگی بی وقفه است
تا کجا خواهی برد ؟ تا کجا خواهی رفت؟
همه آنها را به روی شانه من خالی کن،
خستگی را به تن من بگذار!
می برم آنها را، در میان باغی که پر از خاطره است
بذر آنها را خواهم ریخت
در سراشیب غرور
چادری خواهم زد در میان چمن سبز خدا،
تکیه خواهم زد، در شبستان خیال
و نشستن را با عشق تو خواهم آموخت
چشمه ای است در آن نزدیکی
آنقدر صاف، تو گویی همه جا
آیینه فال من است
دست تقدیر به من میگوید
شادمانی تو، مال دگری است
غصه های تو همه مال من است. (م.رضوی)
سلام به فرید گل خودم
مرسی که سریدی ( سر زدی )
می خوام به لینکی که دادی میرم فعلا عزیزم خیلی خیلی خوشحال شدم از وجود اسم تو ی کامت های وبم. بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
به قول یکی از دوستان بای تا های
البته که موافقم...
لطفا منا با هم گرا به تو توی لینک دوستات سیو کن...
خدافس
همینطوری تفننی وا۳ خودم نظریدم. شما سخت نگیرین
خیلی قشنگه
اوووووه راستی دو طرف مخم هم کار می کرد
بای
نه نه.....بای تا های
این وبلاگتو درست کن بتونی نظر بدی درضمن فرید اپ میکنی خبرم کن این دفعه اپیدی بیخبر بودم از وبلاگ معین فهمیدم راستی فرید در مورد پارازیتم بگم که داشتم کامنت میزاشتم بعد کامنت تو پرید وسط کامنت هام این معینم که یاد گرفته همش میگه بای تا های بازم بیا طیبه رو فراموش نکن منتظر حضورت هستم بای تا های
عالیییییییییییییییییییییییییییی...
سلام ممنونم.شعرخوبی بود.